مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مانترا

مانترای آواز

1393/12/19 10:07
نویسنده : آناهیتا
174 بازدید
اشتراک گذاری

      سلام مانترا کوچولو. صبح بخیر.  صبح که میومدم، داشتی خواب می دیدی. انگار می خواستی مکعب های رنگی رو بذاری توی حلقه اردک. یا بامزی  کوچولو رو بذاری توی جعبه اسباب بازیهات بخوابه. یه لبخند ملیح روی لبت بود. نگاهت کردم و از خونه اومدم بیرون. بابایی پیشت بود. تو حالا حالت خیلی بهتر شده. کمتر سرفه می کنی. دیشب اولین بار بود که بدون منت کشی یه خورده سوپ خوردی. وای چه کیفی می کردم. الان دیگه خودت روروک رو راه می بری . اما من اصلا توقع ندارم این چیزا رو با عجله یاد بگیری. دکتر می گفت با این کارات از سنت جلوتری. دست می دی. می گم بزن قدش می زنی. و خیلی کارای دیگه. حلقه اردک رو می تونی از توی لوله بیرون بیاری. و بینهایت شیطونی. در واقع به نوعی از دیوار راست می خوای بالا بری. دیوار اتاق خواب گوشه ای که توی میخوابی طعمه ناخن های تو شده. خلاصه خیلی با حالی. خیلی خوشحالم که حالت بهتر شده. پریشب سبزه گذاشتم. این سبزه مال تواه. مدل یه جعبه کادو برای تو. خیلی باید چیز قشنگی از آب دربیاد. سین دوم رو هم دیروز خریدم. یه گلدون کوچولو سنبل. راستش پارسال اولین سالی بود که خودم سبزه نذاشتم. اما سال آخر بود. دیگه اینکارو نمی کنم. لذت عید به سبزه ایه که می ذارم. از این به بعد همش مال تواه. امسال اولین نوروز تواه. چقدر ما از بودن کنار تو لذت می بریم. بعید می دونم باون موقع بیدار باشی. ساعت 2 نیمه شب سال  نو می شه. الان چن روزه آواز خوندن رو شروع کردی. با چنان قدرتی چه چه می زنی که فکر می کنم مستقیم شاگردی شجریان رو کردی. هر چند قراره شاگرد سپیده رئیس سادات باشی. از روزی که به دنیا اومدی اصلا از وقتی توی شکمم بودی آهنگای سپیده  رییس سادات و شجریان گوش می کردی. خب توقع ندارم کمتر از این باشی. البته نمی گم حتما آواز خوندن یاد بگیری. اگه خودت دوست داشتی برو یاد بگیر. ولی خب همیشه در حال گوش  دادن به آوازهای ایرانی هستی و ازشون لذات می بری. از وقتی دو سه ماهه بودی یکی از آهنگای رئیس سادات رو خیلی دوست داشتی. اسمش فروردینه. در اوج گریه هم که باشی اونو گوش بدی آروم می شی. برای همینه که می گم قراره شاگرد اون باشی. خب اون الان استاد بزرگیه . می خواستم امسال هم شیرینی بپزم. اما فکر نکنم بتونم چون  امسال سرم از پارسال شلوغتره.  سال های بعد تو پیشم می شینی . بهم کمک می کنی برای عید شیرینی می پزیم. به عمه جون آناهیتا گفتم هر کدوم از شیرینی های برشی رو می خواد انتخاب کنه برای عید واسش درست کنم. اون شیرینی ها به نسبت آسون ترن. بابایی هم سفارش شیرینی گردویی داده . البته  دوست نداره خودم رو واسه شیرینی خسته کنم. چوم می دونه زمان زیادی واسش می ذارم. یه سال خودش خیلی بهم کمک کرد. اون موقع دانشجوی سال دوم ارشد بودم . درسام هم خیلی سنگین بود. البته خودشم  توی درسا بهم کمک می کرد. تحقیقای آخر ترم. درس پهلوی رو یادمه خیلی کمکم کرد. دستش درد نکنه دیگه. ببین چه بابایی خوبی داری. توی همه کارا بهم کمک می کنه. مخصوصا برای نگهداری از تو. باید قدر این بابایی رو بدونی. منم قدرشو می دونم. همش توی رویاهام تو هستی که همه جا باهامونی. با هم می ریم مسافرت. با هم شیرینی می پزیم. با هم درس می خونیم . با هم می ریم استخر.  همه کارای خوب رو با هم انجام می دیم. یه عمر قراره با هم خوش بگذرونیم. خدا رو شکر که تو پیش مایی . خدا رو شکر. از خدا می خوام هر کس آروزی یه بچه داره خدا آرزوش رو برآورده کنه. آمین. دیروز بعد از قد و وزن کذایی (همیشه قدت رو کم می نویسن. قدت شده 172 می گن 170) وزنت هم 7800. بابایی تو رو آورد اینجا پیش من. وای هم تو ذوق کردی هم من. یه خورده گشتیم توی اتاقا. چن تااز همکارا اومدن اینجا . خلاصه شیطونی کردی دیگه. نشستی پشت میز کامپیوتر  افتادی به جون کیبورد. طبق معمول. بعد که  خسته شدی منم یه ساعت مرخصی گرفتم زودتر رفتیم خونه. دیروز باشگاه نرفتم . خسته بودم یه خورده. و بیخواب. بعدش رفتیم سنبل خریدیم و گلدون برای رزماری. پریروز سفارش دو تا بونسای هم دادم . خونمون داره پر گل می شه. خیلی ذوق زده ام. همش به خاطر تواه. تو باعث شدی دوباره بخوام گل داشته باشم. البته تو ملکه گلایی مانترای آواز من.

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان زهره
19 اسفند 93 10:51
سلام مانترا جونم سال جدید رو پیشاپیش به شما وخانوادهات تبریک میگم سال خوبی رو برای شما آرزومندم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد