مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مانترا

چقد دوری از تو برام سخته

1393/12/3 8:27
نویسنده : آناهیتا
163 بازدید
اشتراک گذاری

      سلام مانترا کوجولوی مهربون من. عشق مامانی. امروز روز دومی هست که کارم رو شروع کردم و اومدم اداره. باورم نمی شه این همه ساعت نمی بینمت. خنده هات رو نمی بینم. گریه هات رو نمی شنوم. .قتی صدام می کنی . جیغ می کشی. حیف که تو بزرگ می شی و من این همه لحظه ها رو نمی بینم. چقدر حیف. خب همه این روزا دیگه تکرار نمی شن. تو فقط یکبار بزرگ می شی. و دیگه به این روزا بر نمی گردی. هر لحظه این بزرگ شدن تو برام مث گنج می مونه. دیشب برای اولین بار برات سوپ درست کردم. امروز ناهار بابایی بهت می ده می خوری. مطمئنم که دوست داری. خدا رو شکر که مث خودم از هیچی تا حالا بدت نیومده. فرنی و حریره بادوم رو دوست داشتی. حتما اینم دوست داری. با اینکه فقط شش ماه و نیمت شده اما ببین ما چقد توی همین مدت کوتاه باهات خاطره درست کردیم. اون روزی که بردیمت واکسن شش ماهگیت رو بزنیم خیلی بامزه بود. خب همه می گن واکسن سختیه چون در واقع پنج تا ست . سه گانه و هپاتیت ب و فلج اطفال. خب وقتی واکسنت زدن همونجا گریه کردی بعدش زود آروم شدی. کلا نازک نارنجی نیستی . الکی هم گریه نمی کنی. اما وقتی اومدیم خونه انگار دوپینگ کرده بودی . به قدری شیطونی می کردی که تعجب کردم واقعا تو واکسن زدی؟ خیلی با مزه شده بودی. می خواستی از درو و دیوار خونه بالا بری. تا حالا ندیده بودم اینقد شیطونی کنی. بهر حال خدا رو شکر که واکسن اذیتت نکرده. امروز صبح که داشتم می اومدم اداره تو بیدار بودی . داشتی با ناخونات دیوار و چنگ می زدی. اون قسمت دیوار که تو کنارش می خوابی تمامش خط خطیه . اولین بار که دیدم متوجه نشدم. بعد که دیدم داری چنگ می زنی روی دیوار فهمیدم همش رو تو خط خطی کردی. خیلی با مزه بود. گچ دیوار ریخته بود روی ملافه تخت. چقد صبحها که میام سرکار برام سخته. دوست داشتم بازم می تونستم کنارت بخوابم و تو نگاه کنی من پیشت هستم بازم می خوابی دستت رو می ذاری روی صورتم و موهامو ناز می کنی . بعدش دوباره چشات رو می بندی و می خوابی. الان فقط روزای تعطیل می تونم این حس رو دوباره تجربه کنم .دلشکستهخب خوب بود که شش ماه و نیم رو کامل باهات بودم . ولی اونقد عاشقتم که دوست داشتم تمام لحظه هام رو کنار تو باشم. حتی وقتی خیلی خسته ام و دلم می خواد بخوابم. تو بزرگترین گنجی هستی  که می تونستم توی زندگی داشته باشم . با ارزش ترین گنج. بوس. تو هم نقشه گنجی  هم خود گنج.  با ارز ترین سرمایه زندگی من و بابایی. و می دونم وقتی بزرگ بشی به خودت افتخار می کنی . به بودنت به به دنیا اومدنت . به زندگی کردنت.  ما هم بهت افتخار می کنیم. همیشه. همیشه . دوستت داریم. 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد