مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مانترا

بانو مانترای تاریخدان

1394/4/16 8:43
نویسنده : آناهیتا
153 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مانترا کوچولو. عشق مامان. همین الان یک عالمه واست نوشتم پاک شد. اشکالای صفحه های اینترنت همینه. البته نوشتن با تبلت زیاد هم آسون نیست. به نظرم با کامپیوتر خیلی راحت تره. چون من 10 انگشتی تایپ می کنم و با این تبلت نهایتا می شه با 2 انگشت تایپ کرد.صبح وقتی می اومدم هنوز خواب  بودی، اینروزا بعضی وقتا که دارم آماده می شم از خواب پا می شی. منو می بینی  شروع می کنی به خندیدن. دنبالم توی خونه  راه می افتی، کلی می خندم به این کارات. داری بزرگ می شی. قدت بلند شده. اما به نظرم وزنت کمه. برای این سن و قد. راستش اونقد ورجه وورجه داری که گوشت به تنت نمی مونه. اون هفته 9 کیلو بودی. فکر نمی کنم تا تولدت حتی 10، کیلو هم بشی  با این وضعی که تو وزن می گیری. این روزا  احساس  می کنم  به من نزدیک تر شدی . هر چند هنوز  هم بیشتر  وقتت رو با بابایی می گذرونی اما خیلی وقتا هم پیش میاد مدت طولانی با هم تنها باشیم . کلی با هم بازی می کنیم . حالا مدت زمان ایستادنت خیلی طولانی تر شده. از 30 ثانیه هم بیشتر می ایستی. اما تا می خوای راه بری  می شینی و چهار دست و پا می ری. می خوام کمکت کنم راه بری اما انگار می ترسی. عیب نداره . ما که عجله نداریم. اما فکر می کنم اگه ما جای شلوغتری بودیم چقدر برای تو بهتر بود. همه چی برات راحت بود. خانواده همش کنارت بود. دوست بیشتری پیدا می کردی. اما توی این جای غریب. خیلی سخته. می گم کاش تو می دونستی دعا چیه. دعا می کردی زودتر بریم پیش مادرجون اینا. اونجا برات بهتره. البته چیزی که ذهن منو مشغول کرده اینه که نمی دونم وضعیت شغلی من اونجا چطور می شه. مطمءنا کمی سخت خواهد بود همیشه تا یکی  دو سال سخته. اما برای ما تو مهمی . چیزی  که مهمه اینه که تو خوب تغذیه بشی و توی فضای خوب بزرگ شی و امکانات خوب داشته باشی. از خدا خواستم چیزی رو که برامون بهتره رقم بزنه برای هممون. اوضاع ما هم باید خوب باشه تا تو  رفاه داشته باشی. امیدوارم خدا کمکمون کنه.

اون هفته سه شنبه من خیلی مریض  شدم . اما اومدم اداره.بعدش رفتم دکتر و بهم گواهی پزشکی داد . سه روز. چهارشنبه ظهر رفتیم خونه مادرجون. خیلی خوشحال شدن. فرشته و خاله فیروزه هم اومدن اونجا. پنجشنبه هم رفتیم خونه خاله فیروزه. شب افطار خونه خاله آتوسا بودیم. تو همش گریه کردی. فرشته و بابایی خواستن آرومت کنن . بی فایده بود. وقتی برگشتیم خونه خاله فیروزه آروم شدی . بعدش کلی بازی کردی بعد خوابیدی. اصلا بعضی وقتا با خواب مبارزه می کنی. نمی دونم چرا. ولی  خیلی  طول می کشه  بخوابی.جمعه دوباره از خونه خاله رفتیم خونه مادرجون . بعد از ظهرش هم برگشتیم خونه خودمون. خاله پرستو و آیلین و محمد هم با ما اومدن. خاله خونه خودش پیاده شد. آیلین و محمد اومدن خونه ما. تو کلی با آیلین این روزا بازی کردی. بهت خوش گذشته. کاشکی همیشه یکی بود که تو باهاش بازی می کردی. فعلا کاری نمی شه کرد. باید صبر کنیم تا اوضاع تغییر کنه. امیدوارم همه چیز رو بهتر شدن باشه. اما من همیشه خدا رو شکر می کنم.  

یه چیزی راستی. پنجشنبه رفتم کادوی تولد یکسالگی ت رو خریدم. یه طلا فروشی هست نزدیک خونه مادرجون. خیلی قدیمیه.  مشتریش بودیم از قدیم. رفتم اونجا هنوز تعطیل نبود. واست یه زنجیر ظریف حلقه ای خریدم. یعنی واقعا زنجیره . حلقه های زنجیر . با یه نشان فروهر. این نشان رو برای این واست نخریدم که مده  یا همه دارن. اینو  برای این خریدم که به زودی  باید تاریخ سرزمین خودت رو بشناسی.  و اینکه تولد یکسالگی ت اونقدر مهمه که برات یه هدیه مربوط به تاریخ سرزمینت خریدم. بهر حال باید بدونی که چی بودیم و به کجا رسیدیم. و اینکه طلا خریدم واسه این نبود که حتما طلا بخرم واست. واسه این بود که می خواستم هدیه تولد یکسالگیت هیچوقت خراب نشه و اونو بتونی تا هر وقت که دلت بخواد نگرش داری. این بود ماجرای هدیه تولدت. بعدا هر چی بخوای  در مورد تاریخمون بهت یاد می دم. امیدوارم  علاقه مند باشی.   خیلی حرف زدم. هر وقت بتونم باز میام. امیدوارم بتونی زودتر حرف بزنی. عاشق شیطونی هاتم. راستی خودت میری توی اون ماشین شارژی و ازش میای بیرون. جلوی تلوزیون می شینی توی اون ماشینه. هر کاری دوست داری می کنی، مخصوصا اینکه تلوزیون تماشا می کنی. نه به مدت طولانی. خیلی عاشقتم خیلی.ماچ

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

موبایل ارزان
16 تیر 94 10:28
آناهیتای عزیزم چه مامان با سلیقه ای هستید. درود بر شما. چه خوب می شه اگه معنی قسمت های مختلف نگاره ی فروهر را هم بدانید و به فرزند خود بیاموزید. مثلا این که حلقه میان کمر آن نشان از بی انتهایی دنیا دارد یا حلقه ای که در دستش گرفته نشان از وفای به عهد و پیمان دارد یا سه بخش بال هایش نشان از این دارد که با اندیشه و گفتار و کردار نیک است که می توانیم به سوی نیکبختی پرواز کنیم یا این که دستانش به سوی آسمان دراز است و همیشه توجهش به خداست. این که پیرمرد است و با تجربه و داناست و ... امیدوارم مانترا جون زیر سایه پدر و مادرش بزرگ شه و همیشه تندرست و شاد باشید و سرافرازیش رو ببینید. گوشی ارزون خواستید از سایت من دیدن کنید و به دوستان معرفیم کنید. با سپاس فراوان
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد