مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مانترا

مانترا در تعطیلات سه روزه

1394/4/29 9:56
نویسنده : آناهیتا
144 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مانترا جونم. دیگه می خوام نگم مانترا کوچولو. چون چند روز دیگه یکسالت می شه. سه روز تعطیل بودم. رفتیم خونه ی مادرجون اینا. یعنی از پنجشنبه بعد از ظهر تا دیروز عصر یکشنبه که برگشتیم خونه. خیلی خوب بود. حسابی این چند روز بارون اومده بود، هوا خنک شد. کلا خیلی بازی کردی. شنبه که عید فطر بود همه بودن . جمعه دایی امیر اینا هم بودن که تو با بیتا و دایی خیلی بازی کردی. کلی خندیدی. شنبه شام هم خونه ی خاله فیروزه بودی که کلی بازی کردی با فرشته. دیروز با اینکه بارون بود رفتیم بیرون دور زدیم. پرشیا و دریا . البته شنبه هم با  بابایی خاله آتوسا و ماهور و آیلین با عمو حسین رفتیم دریا کنار. خیلی با حال بود. تقریبا اولین بار بود که بردیمت دریا. یه کم هم پاهات رو خیس کردیم. چاره داشتی کلی ماسه می خوردی. آخرین شب ماه رمضون با مادرجون اینا و خاله آتوسا رفتیم رستوران اکبر جوجه . بابایی  نبود . با دایی یه جایی سرکار  بودن. میز افطارش عالی بود. خیلی خوش گذشت. یه خورده گریه کردی اما خوب بود در کل. کنار میز ما یه خواننده ی معروف بود . کلی هم اونجا شلوغ شده بود. همه می خواستن باهاش عکس بندازن. عمو حسین عکس انداخت باهاشون. خلاصه اون شب آخر یه خاطره شد واسمون دیگه. خوبه که تو توی همه ی این خاطرات هستی. حتی وقتی گریه می کنی. خدا رو شکر می کنم که سالم هستی. و خیلی شیطون. همه می گن این بچه خیلی شیطونه. بابایی می گه من یه بچه اینجوری می خواستم. شیطون. خیلی شیطون. از دیوار راست می ری بالا. بازم سرعت وبلاگ داره خراب می شه. بازم میام می نویسم. چند روز  دیگه تولدته. دارم از الان خودم  رو  برای  واکسن  یکسالگیت آماده می کنم. دو روز سختی داره. زود خوب می شی. عاشقتم عزیز دلم. واسه ی همه ی ادا و اطوارت و لوس شدنات . همه ی کارای با مزه ای که می کنی . لبات رو ماهی می کنی. عاشقتم . ماچقلب

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد