مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مانترا

سخنرانی مانترا

1394/3/3 14:20
نویسنده : آناهیتا
147 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مانترای مامان. سلام عزیزم عشقم. این روزا زیاد حوصله نداری . در عین اینکه خیلی شیطونی می کنی اما بیقراری. فکر می کنم بقیه دندونات هم داره درمیاد. دیشب خیلی گریه کردی. اصلا دو سه شبه خیلی گریه می کنی. بعد از خستگی هلاک می شی می خوابی. برات استخر خریدیم. فکر کنم اول هفته بود. بادش کردیم با یه توپ خشگل و یه حلقه بادی. اما هنوز باهاش راحت نیستی.  اما فک کنم دلت می خوا د هر روز بری حموم. پریشب ساعت 12 فرمان دادی ببریمت حموم. من که خیلی با تو بهم خوش می گذره.این روزا دستت رو برام دراز می کنی برای اینکه بغلت کنم . من عاشق این کارتم. کیف می کنم. روزا بابایی تو رو میاره اداره منو می بینی . ده دقیقه یه ربع با هم هستیم،. بعدش تو می ری. همینقد هم خیلی خوشحالم. دیگه عادت کردم. اما فعلا باشگاه نمی رم. ساعتش بهم نمی خوره. شاید عوضش کنم. بعضی روزا با خودت شروع می کنی به حرف زدن. دستت هم  موقع حرف زدن تکون می دی انگار داری سخنرانی می کنی. وقتی داریم یه فیلم می بینیم تو باشی ، اگه صداشون بالا بره تو هم صدات رو بالا می بری. خیلی کارات باحاله. انگار می خوای دعوا کنی. عاشق دالی بازی هستی . از خنده ریسه می ری . بعد من و بابایی دنبال بازی می کنیم تو بغل منی بابایی ما رو دنبال می کنه تو رو می گیره. وآاااااای غش می کنی از خنده. خیلی قشنگ می خندی. خیلی. دلمون واست می ره. من بابایی عاشقت هستیم. عاشقت. تو همه زندگی ما هستی. من قدرتو می دونم. اگه بعضی روزا خسته ام منو ببخش . اما همیشه دوستت دارم. همیشه. عاشقتم.زندگی مایی.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد