مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مانترا

مانترای احساساتی تنهایی می ایسته

1394/3/10 9:12
نویسنده : آناهیتا
176 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مانترا کوچولو. صبح بخیر مامانی. امروز صبح که می اومدم بیدار بودی. ساعت 7 صبح  راه افتادی دنبالم توی خونه هرهر می خندیدی. دسته های دراور رو گرفته بودی بلند شده بودی و سخنرانی می کردی. خدا می دونه چی می گفتی. دیروز برای اولین بار بدون کمک ایستادی. وای نمی دونی چه حالی شدم. چقد ذوق کردم. کیف داشت. قشنگ خودت دستت رو از صندلی ول کردی وایستادی. داشتی کنترل تلوزیون رو می کردی توی دهنت. نمی دونم چرا اینقد عاشق موبایل و کنترل هستی. بابایی همرو با الکل تمیز می کنه. اصلا شیطونی از چشات می باره. ولی خب خیلی وقتا هم می شینی با اسباب بازی هات سرگرم می شی هیچی نمی گی. این فرایند ممکنه 10 دقیقه طول بکشه. نه بیشتر. وای نمی دونم چقد هیجان انگیزه وقتی خودت راه بری یا حرف بزنی. نی نی رو خوب می گی. بعضی وقتا هم مامان و بابا می گی نه بیشتر. عاشق یخچال هستی. و تابلوی ستار خان. بعضی وقتا که می گم به ستار خان سلام کن خجالت می کشی سرتو می ذاری روی شونم. انگار مثلا ستار خان جد پدری تواه. تابلوی لیلی و مجنون و کوروش رو هم دوست داری . جدیدا وقتی می ری  پیششون بای بای می کنی . دیروز برای اولین بار 10 دقیقه روی سینه من خوابیدی. چه حالی داد. قبلا ها اصلا از این کارا نمی کردی. الان خیلی  راحت تر احساساتت رو بیان می کنی. جوری که منظورت رو بهتر بیان می کنی. چقد زندگی با توباحاله. من و بابایی از اینکه تو هستی خیلی خوشحالیم، خوشحالیم که عمرمون رو با تو می گذرونیم. اگه یه روزی من نبودم و تو اینارو می خوندی بدون که خیلی عاشقتم. هم من هم بابایی. و زندگی ما و عمرمون مال تواه. می خوایم خوشحال و خوشبخت باشی. دوستت دارم.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد