رشته ها ماکارونی در دستان مانترا
سلام مانترا کوچولو. دیگه بزرگ شدی. قدت بلند شده. قدت شده 76 سانت. هر چند هر وقت می بریمت شبکه کمتر از اندازه واقعی می نویسه. امروز چهارشنبه است. یکشنبه برای اولین بار برات ماکارونی درست کردم. وای واقعا صحنه خوردنت دیدنی بود. رشته ها رو توی دستت می گرفتی فشار می دادی. اصلا از هیجان نمی دونستی چیکار کنی. بعدم بشقاب رو خالی کردی توی سفره خودت بغلش کردی شروع کردی به گاز زدن بشقاب اونروز ازت عکس انداختم ولی دوربین کارت حافظه نداشت. اینطوری شد که هیچی عکس نداریم از اون لحظه. اما دوباره دوشنبه و سه شنبه یعنی دیروز و پریروز برات ماکارونی درست کردم و از همش عکس انداختیم. خیلی با حال بود. و تو خوردنش رو دوست داشتی، منم کلی حال کردم. داری سعی می کنی بگی "گل" . نمی دونم چرا نمی گی مامان بابا. فقط با خودت می گی. همش حرف می زنی آواز ، می خونی . اخبار نگاه می کنی بعدش دادبیداد راه میندازی. اما من یه چیز می گم نمیگی. دلم می خواد حرف بزنی. بدونم چی می خوای. البته الان با اشاره به یه چیز خواستت رو می گی. یا وقتی توی بغلمون هستی خودت رو می کشی به اون سمت. ولی خب نمی گی دیگه. من عجله ندارم. صبر می کنم. اصلا هر وقت زمانش بشه خودت حرف می زنی دیگه. از الان معلومه خیلی دوست داری گل بازی کنی چون توی اولین فرصت خودت رو به گلدون آشپزخونه می رسونی و هر چی بتونی گل از توی گلدون می ریزی بیرون. دیشب اون گلدون رو گذاشتم توی بالکن. الان سر کار هستم. دیگه چن وقته با تبلت می نویسم. چون جام هم عوض شده دیگه از کامپیوتر اداره استفاده نمی کنم. اصلا راحت ترم. مال خودمه دیگه. خب حالا می رم. هر وقت بتونم باز میام می نویسم. دوستت دارم . عاشقتم.