مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

مانترا

مامان نگران

سلام مانترا کوچولو. عسلم. دختر شیطون مامان. شیطون به حدی که بهتره بگم از دیوار راست بالا می ری. دو سه روزه یه کم بی قراری می کنی. اولش انگار به خاطر دندون بود. ولی انگار حالا واسه گرماست. خوابت خوب نیست. بد می خوابی. مادرجون اینا از یکشنبه خونه ما بودن. پنجشنبه بعد از شام با دایی نا که از غروب اومده بودن خونمون رفتن خونه دایی. فردا برمی گردن دوباره. تو هم اونشب کلی با بیتا بازی کردی.اصلا شیطنت از سر و روت می بارید. توی چشمات پر از شیطونی. اما وقتی می خوای بخوابی خیلی طول می کشه. اونقد وول می خوری اونقد می خزی تا خسته میشی می افتی یه گوشه می خوابی. خودت روزا می ری سراغ اسباب بازی هات همرو می ریزی بیرون همه چیو می کنی توی دهنت. پنجشنبه داشتم ب...
9 خرداد 1394

سخنرانی مانترا

سلام مانترای مامان. سلام عزیزم عشقم. این روزا زیاد حوصله نداری . در عین اینکه خیلی شیطونی می کنی اما بیقراری. فکر می کنم بقیه دندونات هم داره درمیاد. دیشب خیلی گریه کردی. اصلا دو سه شبه خیلی گریه می کنی. بعد از خستگی هلاک می شی می خوابی. برات استخر خریدیم. فکر کنم اول هفته بود. بادش کردیم با یه توپ خشگل و یه حلقه بادی. اما هنوز باهاش راحت نیستی.  اما فک کنم دلت می خوا د هر روز بری حموم. پریشب ساعت 12 فرمان دادی ببریمت حموم. من که خیلی با تو بهم خوش می گذره.این روزا دستت رو برام دراز می کنی برای اینکه بغلت کنم . من عاشق این کارتم. کیف می کنم. روزا بابایی تو رو میاره اداره منو می بینی . ده دقیقه یه ربع با هم هستیم،. بعدش تو می ری. همینقد ...
3 خرداد 1394

ماموریت مامان و مانترا

سلام جوجه. عسل. جیگر. دو تا دندون پایینت خوب اومد بیرون. با یه دندون بالا. وقتی می خندی خیلی خشگل می شی. ماهی. نازی. این روزا کمتر میام. راستش جام توی اداره عوض شده. خیلی شلوغه. بعد از مدت ها دوبارا دارم توی جای شلوغ کار می کنم. برام زیاد فرقی نمی کنه. یه خورده بیشتر خسته می شم. وقت باشگاه رو تقریبا از دست دادم. مسءولیت یه کار دیگه هم به من واگذار شد. امروز اولین جلسه هماهنگیش بود. ماموریت داشتم. بابایی دیروز سرما خورد. تصمیم گرفتم تو رو با خودم ببرم. رانندمون صبح میومد دنبالم. باید آمادت می کردم همین. بیشتر برای اینکه مادرجون اینا تورو ببینن بردمت. ، جلسه اونجا بود. انگار صبح خیلی خوشحال بودی می اومدی بیرون. روزا که بابایی تو رو میاره اداره...
23 ارديبهشت 1394

دندونای مانترا

    سلام مانترا کوچولو. بعد از دو روز تعطیلی اومدم سرکار. خوش گذشت. دوستامون اومد بودن. ندا جون برات یه طبل موزیکال هدیه آورد. الهه م ون مامان آرونا هم برات یه پیراهن خیلی خشکل خرید. مبارکت باشه. دوستمون آقا پیام هم برامون یک گلدون بسیار زیبای شمعدونی و 4 تا گلدون خیلی قشنگ بنفشه آفریقایی آورد. وای نمی دونی چقد هیجان زده بودم. تورو بدم گلارو بهت نشون دادم. نازشون کردی. بعدهم بونسای رو به همه معرفی کردم. دوست خوب تواه دیگه. اما خبر مهم اینکه دیروز رفتیم جنگل. خیلی بهمون خوش گذشت. بعد اونجا بود که خاله فرشته دندونات رو لمس کرد گفت دو تا پایین دو تا بالا. بلاخره بعد از این همه مدت. خیلی خوشحال شدم. اما خونه که به لثه هات دست ک...
13 ارديبهشت 1394

ملکه تاجدار

        سلام مانترا کوچولوی مامان . چقد این روزا با حال شدی. خیلی خوش می گذره. بزرگ شدی. شیطونیات بامزه شده. یه کلمه با مزه هم می گی:  دگون.  اینطوری dagoon. بعدش بعضی وقتا کلمه رو چند بار تکرار می کنی. می گی  دگون دگون دگون. یه مدل با مزه ای می گی که من وبابایی غش می کنیم. بهت می گم بگو مامانی میی گی دگون . می گم بگو مامانی می گی دگون . همه چی دگون. اینطور موقع ها می خوام درسته قورتت بدم. جدیدا نصف شبتوی خواب بلند میشی می شینی سر جات بعد دستتو دراز می کنی سمت دیوار شروع می کنی به خط کشی دیوار با ناخونات. هر چند اون قسمت دیوار جای خالی نمونده.  داری این خط  کشی ها رو توسعه می دی به قسمت های د...
9 ارديبهشت 1394

مهمونی

    سلام مانترا کوچولوی شیطون. دیشب رفتیم مهمونی خونه همکارم. دوتا دختر مهربون داره، بزرگن. خیلی محبت کردن. برات بادکنک بادکرده بودن، عروسک خریده بودن واست. اما چون قبلش برده بودمت حموم خسته بودی. با اینحال باهاشون بازی کردی بهت خوش گذشت. مهمونی بردن تو کار سختیه چون اگه فض شلوغ باشه تو اذیت می شی. مخصوصا اینکه هر کی بخواد بغللت که ببوسه. امرو هم خونه ی عمه ی بابایی آش درست میکنن . گفن بیاین بعید می دونم بیم. چون اونجا شلوغه ایت می شی. البته خونشون هم تقریبا نیم ساعت با اینجا فاصله داره.  اینروزا وضعیت اینترنت خیلی خرابه. بیشتر وقتا قطع و وصل می شه. بهرحال هرچند وقت یکبار میام اینجا می نویسم. فلا اتفاق خاصی نیفتاده تو هم هنو...
3 ارديبهشت 1394

اومدی اداره

  سلام مانترا کوچولوی مامان. عشقم. عزیزم. به اداره اومدنم عادت کردم. در عوض تمام بعد از ظهربا هم وقت می گذرونیم. دیشب تناایی تنهایی خودم بردمت حموم. خیلی بهم خوش گذشت. قبلا هم توی حموم آب رو با دستت می گرفتی. اونموقع خیلی کوچولو بودی. اما دیشب آب رو با دستت می گرفتی بعد دستت رو باز می کردی کف دستت رو نگاه می کردی. خیلی خنده دار بود . ده بار اینکار رو تکرار کردی. چقد باحالی تو. آواز خوندنت منو کشته. پریشب من و تو و بابیی رفتیم شهر کتاب برات کتاب خریدیم. یه خورده با هم قدم زدیم. اولین بار بود بدون لباس گرم بردیمت بیرون. هوا خیلی گرم شده. دیروز هم بابایی تو رو با آستین کوتاه آورد پیش من.  همین الان بابایی تو رو آورد اینجا. با مادرجو...
1 ارديبهشت 1394

یه بوس بده

    سلام مانترا کوچولو. عزیز دلم. صبح هنوز بیدار نشده بودی وقتی میومدم.  شیر خوردی عوضت کردم. بیدار نشدی خدا رو شکر. دیشب بهت می گفتم منو ببوس می خواستی صورتمو بخوری خیلی با حال بود. بعدشم که با شماره 123 محکم بغلت می کردم تو هم یاد گرفتی. کم کم داری را می افتی. لبه مبل رو می گیری وا میستی. اما هنوز از دندون خبری نیست. مادر جون می گه عیب نداره. هر چی دیرتر بهتر. تو فقط سالم باش من هیچی از خدا نمی خوام. راستی موهات بلند شده. اما اونقد موهات صافه که هیچی بهش وانمیسته. مثل خودم. من و خاله پرستو خیلی سنجاق و گل سر گم می کردیم. هیچی روی سرمون وانمیستاد. تو هم یه دونه گم کردی. حتی از اون چسبی ها هم به موهات نمی چسبه. خدا رو شکر که ی...
27 فروردين 1394

مامانی

سلام مانترا کوچولو.  داشتم از خونه می اومدم بیرون خواب بودی. ولی می خندیدی. خدارو شکر بیدار نشدی. جمعه روز مادر بود. وقتی پنجشنبه از سرکار اومدم خونه دستاتو به سمت من باز کردی و بلند گفتی مامانی. هوم. خب این بهترین کادویی بود که می تونستی بهم بدی. ازت ممنونم. خیلی ذوق کردم. بابایی هم شنی  گفتی. اونم خوشحال شد. بعد از ظهر هم رفتیم پیش مامان بزرگ بابایی. براشون هدیه بردیم. چون سا شنبه خونه مادرجون بودیم نمی تونستیم دوباره بریم اونجا. راه زیاده. تو سختت می شه. اما مادرجون یعنی  مامان بابایی رو هم پنجشنبه دیدیم. همه چیز خوب بود. من برات یه هدیه خریدم. دو تا النگو. خیلی ساده و قشنگ. این هدیه به خاطر اینه که تو به دنیا اومدی و باعث ...
23 فروردين 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد