مهمونی
سلام مانترا کوچولوی شیطون. دیشب رفتیم مهمونی خونه همکارم. دوتا دختر مهربون داره، بزرگن. خیلی محبت کردن. برات بادکنک بادکرده بودن، عروسک خریده بودن واست. اما چون قبلش برده بودمت حموم خسته بودی. با اینحال باهاشون بازی کردی بهت خوش گذشت. مهمونی بردن تو کار سختیه چون اگه فض شلوغ باشه تو اذیت می شی. مخصوصا اینکه هر کی بخواد بغللت که ببوسه. امرو هم خونه ی عمه ی بابایی آش درست میکنن . گفن بیاین بعید می دونم بیم. چون اونجا شلوغه ایت می شی. البته خونشون هم تقریبا نیم ساعت با اینجا فاصله داره.
اینروزا وضعیت اینترنت خیلی خرابه. بیشتر وقتا قطع و وصل می شه. بهرحال هرچند وقت یکبار میام اینجا می نویسم. فلا اتفاق خاصی نیفتاده تو هم هنوز دندونات بیرون نزده، ایشاله زودتر دربیاد تو راحت بشی. عاشقتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی