مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

مانترا

مانترا راه می ره

1394/6/8 8:28
نویسنده : آناهیتا
492 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مانترا جون من. عزیز دلم. شیطون مامان. می خوام تاریخ دقیق اولین روزی رو که قدم برداشتی، بنویسم. سه شنبه بود. هفته قبل نه، قبلش، 27 مرداد بود. اولین بار بود. دو قدم راه رفتی. باورم نمی شد. از هیجان جیغ می زدم. خنده ات گرفته بود. از اینکه من این عکس العمل رو داشتم. ولی خب خیلی خوشحال بودم.  از اون روز هر روز یه خورده راه می ری.اما زیاد به راه رفتن علاقه نداری. هر وقت می فهمی که می خوای راه بری، گریه می کنی، چشات رو می مالی، خودتو پرت می کنی روی زمین. خیلی با مزه می شی. 
سه شنبه ی اون هفته مادرجون و پدرجون اومدن خونمون. پدرجون خیلی دوست داشت برن چهارشنبه بازار. که رفتن. اما یکسره می گف برن خونه. خاله آتوسا چهارشنبه اومد. تا جمعه بودن. قرار بود پدرجون اینا بمونن. مادرجون خیلی دوست داشت بمونه. پدر جون قانع نشد. رفتن. پنجشنبه خاله پرستو هم اومد . برات چادر خونه خرید. یعنی مدل خونه است . روش عکسای کارتونی داره. تو پتوت رو می گیری می ری توش . خیلی با حال بود. اولین بار که رفتی توش، سرتو ازش آوردی بیرون به ماهور اشاره کردی بیاد توی خونت. ماهور دم در خونت نشسته بود. کنار نمی رفتی بیاد تو
این چادر کادوی تولدت بود از خاله پرستو. مادر جون و خاله آتوسا هم پول دادن. قرار شد  واست گوشوار بخرم. هر چند من نبردم گوشت رو سوراخ کنم و تا دو سالگی ات یا شاید بیشتر هم اینکار رو نمی کنم. اما یادگاری واست می مونه . یه دونه دیگه هم داری . کادوی یه دنیا اومدنته. از طرف  عمه آناهیتا. 
ماجراهای تو و ماهور دیدنیه. یه بار خودت صورتتو بردی جلو ماهور رو بوسیدی. هر دوتاتون بامزه هستین. خلاصه این دو روزی به همه خیلی خوش گذشت با وجود  کارای شما دو تا. دایی  امیر هم دو بار اومد. تو که اصلا از بغلش جدا نمی شی. حتی ماهور هم حق نداره بره بغلش . اصلا بگو  یه عروسک. برام خیلی جالب بود که از الان اینو می فهمی. آخه مفهوم مالکیت و حسادت ظاهرا از 18 ماهگی به بعد درک می شه. هنوز کلمات واضحی نمی گی . به جز اون قبلیا. اما همراه آهنگا با ریتمشون آواز می خونی. خیلی باحال می شی اینجور وقتا. 
امروز هم نت مشکل داره. دوست دارم هر روز بیام برات بنویسم. کمی تنبلی می کنم. راستی وقتی یکسالت شد، یه  سری آزمایش دادیم برات که جوابشو دیروز گرفتیم. چون هنوز موفق به گرفتن نمونه ی ادرار ازت نشده بویم. جواب آزمایشت خوب بود. هیچیت کم نبود. اما باید بریم پیش متخصص.  راستی یه دندون دیگه هم اون هفته درآوردی. پایین نیش سمت راست، یه خورده این روزا بیقراری می کنی که معلومه واسه ی دندونته. 

خب عشق من، فعلا باهات  خداحافظی می کنم. دوستت دارم. عشق من و بابایی هستی. عاشقتم. هیچ آیکونی امروز فعال نیست برات بذارم. پس بوس بوس بوس

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان هانیه
8 شهریور 94 13:27
مبارک باشه عزیزم[سپاسگزارم از لطفتون]
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد