آدم کوچولو
سلام مانترای مامان. سلام عشق مامان. بعد از سه روز تعطیلی دوباره از دیروز اومدم سرکار. دیروز خواب بودی. وقتی می اومدم. اما امروز بیدار شده بودی. دیشب اونقد خسته بودی که ساعت 9 شب خوابیدی. می دونستم صبح زود بیدار می شی. به بابایی گفتم خودتو آماده کن مانترا کله سحر بیدار می شه.وقتی بیدار شدی شروع کردی بلند بلند خندیدن و از ته دلت ذوق می کردی. خیلی با حال می شی. سیزدهم برای اولین بار تو هم به جنگل اومدی. یه کم سرد بود. اما خاله فرشته اونقد تو رو باند پیچی کرده بود که تو اصلا سردت نشد. به من که خیلی خوش گذشت. آخرین باری که رفته بودم جنگل تو هنوز توی شکمم بودی. فکر کنم 5 ماهم بود. خدا رو شکر که تو صحیح و سالم به دنیا اومدی...
نویسنده :
آناهیتا
9:03